یزدفردا: محمدعلی بهمنی، شاعر، غزلسرا و ترانه‌سرای ایرانی نهم شهریورماه ۱۴۰۳ درگذشت. فرزند آخر خانواده و متولد ۲۷ فروردین‌ماه ۱۳۲۱ بود. پدرش از ده‌ونک بود و مادری اهل اوین داشت. خودش، اما در قطاری به دنیا آمد که راهی خوزستان بود. مادرش از نخستین زنان تحصیلکرده در زبان فرانسوی در ایران بود، به شعر نیز علاقه‌ای خاص داشت و برای فرزندانش فردوسی، حافظ و سعدی می‌خواند. پدر، اما بی‌سواد بود و محمدعلی را به‌جای مدرسه به چاپخانه فرستاد برای کارکردن. همانجا بود که، اما مسیر شاعری برای او هموار شد؛ چنانچه ۹ سال بیشتر نداشت که نخستین شعرش در مجله «روشنفکر» چاپ شد که مسئول صفحه شعر و ادب آن، فریدون مشیری بود.

نقش فریدون مشیری در شاعرشدن بهمنی

آشنایی با مشیری، اما داستانی خواندنی دارد. روزی هنگام حروف‌چینی شعری متوجه شد که وزن یکی از شعر‌ها درست نیست. به صفحه‌بند از غلط‌بودن شعر گفت و همین نکته‌سنجی کودکانه، پای فریدون مشیری را به چاپخانه باز کرد؛ مردی با لبخندی بر لب، سلامی بر زبان و پرسشی در ذهن: «شعر دوست داری؟». بعدتر بهمنی در شرح این دیدار چنین نوشت: «باور کنید تا آن زمان هیچ‌کس اینقدر مهربان با من حرف نزده بود، آن‌هم درباره شعر که نمی‌شناختمش، اما عاشقش بودم.» مشیری باز پرسیده بود: «شعر هم می‌گویی؟»

و محمدعلی سرش را پایین انداخته بود: «حس می‌کردم به همان اندازه که به شعر نیاز دارم، به شاعرشدن نیز نیازمندم!» مدتی بعد هم به اصرار مشیری، غزلی سرود و به مادرش تقدیم کرد: «ای واژه بکر جاودانه/‌ای شعر موشح زمانه/‌ای چشمه سینه‌جوش الهام/‌ای حس لطیف شاعرانه/ شب‌ها که ز دیده خواب گیرد/ شعرم به سروده شبانه/ بینم که نشسته‌ای تو بیدار/ بر بستر طفل پربهانه/ آوازه گرم لای‌لایت/ افکنده طنین مادرانه/ شاعر نه منم تویی که باشد/ شعرت همه شور مادرانه». همین سروده، شد اولین شعر چاپ‌شده‌اش؛ شعری که مشیری نخست گمان می‌کرد مادر بهمنی آن را نوشته و مادر بر این گمان بود که لابد مشیری در سرودنش به محمدعلی کمک کرده است.

تلاش برای پیوند غزل با شعر نیمایی

بهمنی نخستین دفتر شعرش، «باغ لال» را در سال ۱۳۵۰ منتشر کرد. بلافاصله سال بعد دومین دفتر شعرش، «در بی‌وزنی» که مشتمل بود بر اشعاری سپید، آماده چاپ شد، اما اجازه انتشار رسمی پیدا نکرد. بهمنی در آن سال‌ها در «انتشارات بامداد» کار می‌کرد و همین نشر بود که مجموعه غزل‌های حسین منزوی با نام «حنجره زخمی تغزل» را نیز منتشر کرد. منزوی با همین مجموعه به‌عنوان بهترین شاعر جوان جشنواره «شعر فروغ» برگزیده شد. بهمنی در نشر این اثر و نیز چاپ گزیده‌هایی از آثار شاعران مکتب نیما و منادیان شعر نو، دست داشت و او را می‌توان ازجمله کسانی دانست که پس از کسانی، چون سایه و منوچهر نیستانی می‌کوشیدند از پس نیما، میان شعر نو و غزل پلی بسازند.

جایی از او نقل شده است که غزل بعد از نیما را «نوعی لجبازی» قلمداد می‌کند، اما به هر روی کارنامه او در غزل معاصر، گواهی است بر تلطیف و تعالی همین لجبازی و تلاش برای پیوند غزل با شعر نو؛ کمااینکه بهمنی بعدتر نیز در مجموعه شعر «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» که در سال ۱۳۶۹ منتشر شد و می‌توان آن را از مهمترین آثار موثر در احیای غزل نو در جامعه ایران پس از جنگ دانست، چنین سرود: «جسمم غزل است، اما روحم همه «نیما» یی است/ در آینه تلفیق، این چهره تماشایی است.»

این شعر نشانه‌ای است از همان ایده‌ای که بهمنی همواره بر آن پای می‌فشرد: «غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تاثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطه غزل کار می‌کند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف می‌کند.»

این امری است که دیگران نیز درباره او گفته‌اند. برای نمونه منوچهر آتشی که معتقد بود: «محمدعلی بهمنی در غزل، در ردیف معدود شاعرانی است که از همان اول کار «غزل دیگر» گفتند. بهمنی شاعری است که تعمد دارد غزل را نیمایی و نیمایی را متغزل کند. از همین‌جا بهمنی صاحب سبک، شیوه و شگرد می‌شود.»

به همین دلیل هم او در سال‌های اخیر بهترین نام برای اشاره به غزل نوی دهه‌های اخیر را نیز «غزل نیمایی؛ یعنی غزل پس از نیما» نامید و وجه ممیزه چنان غزلی را این دانست که «حرف اضافه در آن به‌خاطر پر شدن وزن نباشد».

از نظر بهمنی، وزن یکی از عیوب غزل است و در غزل محکومیم که برای پرشدن وزن، حرف‌های اضافه بزنیم. حال آن‌که «در هنر ناب، ما واژه یا حرف اضافه نداریم؛ چون ذاتش همین است، بنابراین شعر بعد از نیما و حرکت بعد از آن برای ما روشن کرد که می‌شود آن اوزان هم نباشد. به همین علت به شعر سپید هم رسیدیم. غزل نو بخشی از دستاورد‌های شعر سپید است منتها، چون قدمت نام آن برای ما بیشتر بوده است، ما هنوز هم می‌گوییم غزل نو یا غزل پس از نیما.»

دفاع از غزل پست‌مدرن

در کنار این تلاش‌های بهمنی برای تلفیق شعر نیمایی با قالب غزل، یکی دیگر از بزنگاه‌های مهم شعری بهمنی را می‌توان در بحث‌هایی که او درباره «غزل پست‌مدرن» داشت و بسیاری آن را تعبیر به دفاع او از این سنخ نوین غزل کرده‌اند، دانست. غزل پست‌مدرن که برخی آن را متاثر از اشعار رضا براهنی می‌دانند، در ایران از اواسط دهه ۱۳۷۰ رشد کرد و به‌خصوص در دهه ۱۳۸۰، خود را تثبیت کرد و بسیاری از شاعران جوان آثار خود را ذیل آن نام‌گذاری کردند.

در این دهه‌ها البته عنوان، مضمون، زبان و ادبیات «غزل پست‌مدرن» مورد ارزیابی‌های متفاوتی قرار گرفته است. برخی چنین عنوانی را بی‌ربط می‌دانند، یا مضمون آن را نابهنجار و زودرس تشخیص می‌دهند، یا از انحراف زبان آن از قواعد شعر کلاسیک انتقاد می‌کنند. در برابر همه این نقدها، جملاتی از محمدعلی بهمنی، چون «اگر حافظ هم امروز بود غزل پست‌مدرن می‌گفت» یا «اگر منکر فضاسازی‌های غزل پست‌مدرن شویم، منکر خود شده‌ایم»، چونان برهانی قاطع برای طرفداران غزل پست‌مدرن عمل کرده است. در کنار این البته می‌دانیم که بهمنی به لزوم توجه دقیق‌تر به ابعاد ماجرای غزل پست‌مدرن هم اعتقاد داشت.

برای نمونه در سال ۱۳۸۵ در مصاحبه با ایسنا از این سخن گفت که: «ابتدا باید این موضوع را حلاجی کرد که آیا آموزه‌های پست‌مدرن ما را به تحول دیگری می‌رساند یا در شعر پیشینه‌دار ما نبوده است؟ آیا در مولانا این حرکات نبود؟ اتفاقاً بسیاری از کار‌ها شناسه‌هایی دارد که کاری که می‌خواهیم در شعر پست‌مدرن انجام دهیم، در آن‌ها هست. مثلاً در سبک هندی بسیاری از کار‌هایی که می‌خواهیم در پست‌مدرن انجام دهیم، وجود دارد.»

جز این بهمنی معماری غزل پست‌مدرن را می‌ستود و می‌گفت: «فضاسازی‌های غزل پست‌مدرن در شعر پس از نیما وجود و سابقه ندارد و از ابداعات خاص این جریان است.»

چند دهه ترانه‌سرایی

در کنار همه این فعالیت‌های شعری، نام محمدعلی بهمنی با ترانه نیز پیوند خورده است. او از پیش از انقلاب، این‌بار نیز به دعوت فریدون مشیری که عضو شورای شعر و موسیقی رادیو بود، به ترانه‌سرایی روی آورد و حدود ۱۸۰ ترانه نوشت که برخی از آن‌ها با صدای خوانندگان مشهور آن دوران، چون ستار، هایده، مهستی، حمیرا، رامش و عماد رام پخش شدند. برخی از این آثار همچون «رودخونه‌ها»، همچنان آثاری پرطرفدار نزد نسل جدید هستند.

در ماه‌های نخست انقلاب نیز بهمنی با همکاری صادق نوجوکی قطعه «کارگر» (سرود انقلابی) را با صدای فرامرز اصلانی تهیه کرد؛ اثری با ترانه‌ای در ستایش کار و کارگران: «دست تو زخمی، دست من پینه/ تو داس خشمی، من پتک کینه/ بازو به بازو در وقت پیکار/ با خشم و کینه با پرچم کار/ باید دوباره کارگر شد/ باید دوباره برزگر شد/ باید درو کرد باید که کوبید/ باید دوباره از ریشه رویید».

پس از احیای دوباره موسیقی پاپ ایرانی در دهه ۱۳۷۰، آثار بهمنی را این‌بار خوانندگان جوانی، چون ناصر عبداللهی، شادمهر عقیلی، امیر کریمی و هومن بختیاری خواندند. دسته‌ای از این ترانه‌ها مانند «دهاتی»، ازقضا بسیار گُل کردند؛ آهنگی که البته بهمنی ریتم شاد آهنگش را بی‌ارتباط با فضای ترانه‌ای می‌دانست که خود نوشته بود و دلتنگی آدمی روستایی، اما دچار غربت شهر را برای همان سادگی زندگی دهاتی حکایت می‌کرد.

این البته تنها موردی نبود که بهمنی از اجرای اثرش رضایت نداشت. یکی از مشهورترین این نارضایتی‌ها وقتی رخ داد که حبیب محبیان در آلبوم «کویر باور» که در سال ۱۳۷۸ در آمریکا ضبط و پخش شد، مصرعی از شعر «خرچنگ‌های مردابی»، آنجا که محمدعلی بهمنی نوشته «کمالِ دار برای من کمال‌پرست» را به‌اشتباه چنین خواند: «کمال‌دار را برای من کمال‌پرست».

ریاست پرحاشیه شورای ترانه

بهمنی جز این ترانه‌سرایی‌ها، در مقام رئیس شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز حضور داشت؛ امری که البته مورد نقد بسیاری از ترانه‌سرایان نیز قرار گرفت. نمونه‌ای از آن در جریان آلبوم «ابراهیم» با صدای محسن چاوشی بروز کرد که در جریان آن، بهمنی استفاده از الفاظی، چون «آغوش» را که در لیست ممنوعه‌های ارشاد قرار دارد، دلیل توقیف کار دانست. فراتر از این موارد خاص، البته بهمنی از عملکرد خویش دفاع می‌کرد و آن را تلاشی برای جلوگیری از تولید و پخش ترانه‌های بی‌ارزش می‌دانست. منتقدان بهمنی، اما می‌گفتند، او در عمل و در این شورا دست به سانسور ترانه می‌زند.

درنهایت بهمنی در شهریورماه ۱۳۹۷ از دفتر موسیقی استعفا داد و در متنی گلایه‌آمیز نوشت: «نه، امروز دیروز است، نه من آن شاعری که دیروز از فردایی می‌سرود که: امروز نیست.» او متنش را نیز چنین به پایان برد: «من باآگاهی‌اشتباهم از قبول (ریاست شورای ترانه) ـ نه به‌دلیل این‌که شش‌ماه است کارشناسانش هم حقوقی دریافت نکرده‌اند ـ فقط به این دلیل که دیگر مزاحم ترانه‌های ضعیف نباشم، باشرم خداحافظی می‌کنم.»

یادداشت: فرزاد نعمتی 

  • نویسنده : یزدفردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا